معنی لغزش و خبط

حل جدول

لغزش و خبط

سقوط، اشتباه، خطا، زلت


لغزش

خبط


خبط

لغزش

اشتباه، لغزش

لغت نامه دهخدا

خبط

خبط. [خ َ] (ع اِمص) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون. (از ناظم الاطباء). || اشتباه. رفتن به راه غلط. عدم بینایی در کاری. (از ناظم الاطباء). || لغزش. بسر افتادگی:
تا که پیش از خبط بگشاید رهی
تانیفتد زان فضیحت در چهی.
مولوی.
- خبط بودن، اشتباه بودن، ناهنجاربودن. منحرف از راه راست بودن. ناصحیح بودن. چون: خبط بود که از این راه رفتم، یا آنکه گوییم خبط بود اقدام به این عمل کردن.

خبط. [خ ُ ب ُ] (ع اِ) ج ِ خباط و خبیط.

خبط. [خ َ ب َ] (اِخ) نام موضعی است مر جُهَینَه را بر مسافت پنج روز راه از مدینه. (از منتهی الارب). یاقوت این ناحیه را چنین وصف میکند نام محلی به سرزمین جُهَینَه و بقبله آن است.بین این ناحیه و مدینه پنج روز راه است و محل آن درکنار دریا می باشد. (از معجم البلدان یاقوت حموی).
- سریه الخبط، نام جوقی از لشکریان است که حضرت رسول بسوی خبط که حیی از جهینه است فرستاده است.

خبط. [خ ُ] (ع اِ) ج ِ اخبط. رجوع به اخبط شود.

خبط. [خ ِ ب َ] (ع اِ) ج ِ خبطه. رجوع به خبطه شود.

خبط. [خ َ ب َ] (ع اِ) برگی که از درخت ریخته خشک گردانند و ساییده با آرد و مانند آن آمیخته و با آب سرشته شتر را خورانند. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) || هر برگ که از درخت زده باشند. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب). || آنچه ستوران آنرا پا سپر کرده و شکسته باشند. (از منتهی الارب). آنچه ستوران آنرا لگدمال کرده باشند. (از متن اللغه).

خبط. [خ ِ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند. (از معجم الوسیط).


لغزش

لغزش. [ل َ زِ] (اِمص) اسم مصدر از لغزیدن. عمل لغزیدن. تغییر محل جسمی بر روی جسم دیگر به نحوی که نغلطد و نچرخد. مزلت. زلل. زلت. عَثرت. هفوه. خطا. زلق. زلیلی. سقطه. توفه. شکوخه: زَله و زُله؛ لغزش پای در گل و لغزش درسخن. سِقاط؛ لغزش در قول و در فعل. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

خبط

‎ لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود ‎ (مصدر) بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، (اسم) کژ روی کج روی، سهو اشتباه: ((خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست))، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ.

فرهنگ عمید

خبط

سهو، اشتباه،
* خبط دماغ: جنون،
* خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن، به خطا افتادن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خبط

اشتباه، تقصیر، خطا، خطیئه، سهو، شبهه، غلط، قصور، کژروی، گناه، لغزش، آشفتگی، پریشانی، شوریدگی، اختلال

معادل ابجد

لغزش و خبط

1954

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری